تحقیق انديشه
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
انديشه سياسي امام خميني (ره)
مقدمه
بنا به اعتراف تاريخ، همواره يك انديشه سياسي در اعصار گوناگونبرسرنوشت بسياري از ملتها تأثير داشته و چه بسا تغييرات اساسي درسرنوشت آنها ايجاد كرده است. امروزه نيز تأثير عميق انديشه سياسيامام خميني بر سرنوشت بسياري از ملتهاي جهان ـ از بوسني تا جنوبشرق آسيا و از آفريقاي جنوبي تاافغانستان ـ آشكار و هويدا است.بنابراين در اين نوشتار كوشش شده است كه مطالبي از متون اصليبزرگترين صاحب نظر سياسي قرن بيستم در برابر ديد و نظر علاقمندانقرار داده شود.
مطالب ذكر شده در اين نوشتار در آمدي برانديشه سياسي امام است،زيرا نتوانستهام در اين مختصر به همه ابعاد انديشه سياسي امام بپردازم.به عبارت ديگر هدف از اين كوشش اين بوده است كه دسترسيعلاقمندان به انديشه سياسي امام را امكانپذير نمايم. البته اين مطالبطوري انتخاب و تنظيم شده است كه در ضمن مطالعه آنها آنپيوستگي متقابل كه ميان قسمتهاي مختلف افكار امام وجود دارد بهخوبي درك ميشود.
به هر كدام از عبارات نقل شده از امام، تفسير روشن كنندهاي به عنوانمقدمه و توضيح ملحق گرديده است؛ با اين هدف كه خواننده را دردرك مفهوم و اهميت نظريههاي مورد بحث ياري كند. البته نبايدتصور كرد كه تفسيرهاي ارائه شده از جامعيت و شمول كافي در موردمسائل مورد نظر برخورد دارند و تفسيرهاي ديگري نميتوان ارائهكرد.
در اين نوشتار سعي شده است كه مطالب مورد نظر امام دستهبندي شدهو يك طرح و الگوي جديد از نظام سياسي مورد نظر امام ارائه شود كهنويسندگان ديگر ممكن است چندان توجهي به آن نكردهاند، به ويژهدر قسمت «نحوه تحقق نظام سياسي اسلام» و «حدود اختيارات وليفقيه» كه چشمانداز جديدي براي اين دو مبحث ايجاد ميكند.
با اين مسائل شايد لازم نباشد كه اطاله كلام داده شود. به هر حال هرخوانندهاي استفاده خاصي ازاین مطالب خواهد داشت و مسلماً ازمطالعه اين نوشتار نيز انتظار نميرود كه روشها و شيوههاي مديريتحضرت امام نصيب خواننده محترم شود زيرا اين مسئله نوشتارديگري را ميطلبد.
شـرح حال
آنچه معروف است اينكه فيلسوفان اغلب داراي زندگي پرماجرائينيستند و رويدادهاي زندگيشان جز براي شارحان احوالشان چندانجالب نيست و چيزي كه يادمان آنان است ماجراهاي زندگيشان نيستبلكه آثار ايشان است. امّا «خميني كبير» كه بعدها مردم ايران او را بالقب مختصر و جالب «امام» شناختند، استثنائي بر اين قاعده بود.زندگي و شخصيت او مظهر يكي از مهمترين نقاط عطف تاريخ اسلامو تشيع است. اين نقطه عطف آن تحوّل و انتقالي است كه در نخستينسالهاي قرن پانزدهم هجري از محيط سرد و تاريك استبداد به فضايباز و روشن حكومت اسلامي صورت گرفت.
«روح الله» در بيستم جمادي الثاني سال 1320 هـ.ق مصادف باسالروز جدهاش «امابيها» در «خمين» زاده شد. در آن زمان ايراندوران پر آشوب «انقلاب عدالتخواهي» را ميگذراند. هفتساله بودكه تن شريف شيخ فضلالله نوري پرچم برافراشته شده استقلال وآزادي ايران گرديد.
پارهاي از شارحان احوال «امام» در مورد حوادث دوران كودكياو كه در تكوين خلق و خوي و مسير زندگياش مؤثر بوده استمطالبي نوشتهاند، ولي آنچه بسي بيشتر از اين عوامل در اين زمينهتأثير داشته همانا رويدادهاي زندگي و كيفيت و مراحل جواني اواست. «امام» بعد از آنكه تحصيلات ابتدائي خود را نزد اساتيدمختلفي در اراك گذراند در سن 15 سالگي به تحصيل علوم اسلاميدر محضر برادر بزرگوارش پرداخت و بعد از آن به يكي از حوزههايرسمي آن زمان يعني حوزه اصفهان فرستاده شد. وي هنگامي كه به آنحوزه قدم ميگذاشت كمتر از 18 سال داشت. دو سال بعد زمانيكهآيتالله مؤسّس «حائري» به سوي شهر قم شتافت ايشان نيز به قم رفتو در مدرسّه دارالشفا مأمن گزيد.
در زمان فوت آيتالله حائري «امام» در بسياري از علوم مهارت وتخصص ويژهاي يافته بود. ارتباط مادامالعمر او با «كسب فضائلاخلاقي» يكي از بزرگترين عواملي بود كه بر آينده او اثر عميقگذاشت. در حقيقت بايد گفت كه بدون انگيزهها و امكانهائي كه اين«ارتباط» براي او به وجود آورد بيشك امام همچون يك «روحانيگمنام» چشم از جهان فرو ميبست. امّا اين منزلت و مقام عرفاني بود كهاو را به عظمت و بزرگي رساند.
«امام» در سرتا سر زندگانيش به كار تحرير و تأليف نيز اشتغالداشت بطوريكهمجموعه آثار كتبياش را بسيار قطور و مفصّل نمود.اين آثار شامل وعظها، نامهها، نوشتههاي عرفاني، تفسيرات كتابمقدس قرآن، دفاع از اسلام، فقه، اصول، شعر و اين قبيل مطالبهستند. از كتاب چهل حديث كه بگذريم ـ كه فصول و بابهاي مختلفآن در حالتي مخصوص به خود قرار دارند، مبحث ولايت فقيهبيگمان مؤثرترين اثر خميني كبير است. تدوين اين اثر را امام در سال1339 يعني 7 سال پس از كودتاي آمريكائي شاه بر عليه ملت ايران و2 سال قبل از قيام اسلامي 15 خرداد در قسمتي از «كتاب البيع» آغازكرد و مسلّماً غرضش از تأليف آن تنها ادامه سيرهسلف صالح نبودبلكه همانطور كه از درسهاي اظهار شده در نجف پيدا است در فكراين بود كه پايههاي يك حكومت مستقل در زمان غيبت را سر و سامانبخشد و همچنين در دفاع از عقيدهاي بود در مقابل كساني كه مذهبتشيّع را مدافع جدائي دين از سياست ميپنداشتند و ادعا ميكردند كه«هر پرچمي قبل از قيام قائم براي برپائي حكومت بلند شود محكوم بهشكست است» و بايد مسئوليّت تمام عواقب شوم و دردناك آن كهنصيب جامعه اسلامي ميگردد را بپذيرد زيرا آميختن دين با حكومتمردم را از دين و مذهب بري نموده و باعث زوال دين خواهد شد وباعث نزول بلايا و بدبختيهاي بعدي جامعه تشيّع خواهد گرديد.
آثار علمي «امام» از تأليفات دوران جواني و با تأليف مسائل عقليهآغاز گرديد و در زمينه اخلاقيات و فقه و اصول ادامه يافت. بيش از27 سال نداشت كه «مصباحالهدايه» را در عرفان به رشته تحريردرآورد. در سن 29 سالگي شرحي بر دعاي سحرماه رمضان نگاشتكه نشاندهنده ارتقاء فكري او در مسائل عقليّه است. وي سپس كتاب«اربعين حديث» را تأليف كرد كه شامل 7 حديث در مسائل عقليه و33 حديث مربوط به اخلاقيات ميباشد. امام تا آخر عمر مبارك خودموفق به باقي گذاشتن حداقل 25 اثر علمي گرديد. در ميان آثار متعددامام مهمترين، برجستهترين و معروفترين اثر او رساله وي در نظريهسياسي است كه مجموعهاي از دروس ايشان در نجف بوده است كهتوسط شاگردان او به رشته تحرير درآمده و بنام «ولايتفقيه» يا«حكومت اسلامي» و گاه با نام مستعار «نامهاي از امام كاشفالعظاء»،در سالهاي خفقان و مبارزه به چاپ رسيد.
حال بهتر است به برخي از رويدادهاي مهمي بپردازيم كه بيشكبر همه ايرانيان هوشيار وانديشمند تأثير داشته ولي بر مشرب فكريامام بويژه بر تفكرات وي در باب مسائل سياسي اثري عميق گذاردهاست.
نخستين اين رويدادها بروز تهاجم جديد نظري و فكري به مباني وتاريخ تشيّع و اسلام در جامعه ايران بود كه شاخصترين نوشتار در اينزمينه و در آن عصر كتاب «اسرار هزارساله» متعلق به علياكبرحكميزاده بود كه باعث شد ايشان با نوشتن كتاب «كشفالاسرار»ضمن رد مطالب تهاجمي آن كتاب مطالبي را نيز در زمينه ايجاد يكفضاي سياسي مناسب جهت ايجاد حكومت اسلامي ترسيم نمايند. درنظر امام رژيم سلطنتي بالاستقلال يك رژيم فاسد و غيرقانوني بود.بنابراين حكومت اگر ميخواست پادشاهي هم باشد به نحويميبايست تحت نظارت فقهاء درآيد. در اين كتاب امام طرح اوليهولايت مطلقه فقيه و حكومت اسلامي را پايهگذاري نمود و در ضمن بهمسئله استقلال و آزادي نيز بهاي زيادي داد. از جمله موارد ديگركتاب مسائل ذيل را ميتوان نام برد:
1ـ لزوم بازگشت به هويت اسلامي
2ـ غيرقابل قبول بودن حكومتهاي غيراسلامي حتي دمكراسي
3ـ تشريح حكومت آرماني اسلامي و مصداق آن در عصر حاضر
4ـ تشريح اعمال استبدادي رضاخان و شرح جنايات او
دومين رويداد، فشار شديد دستگاه حاكمه ديكتاتوري رضاخان برحوزه علميه بود كه روحالله جوان و طلبههاي ديگر را مجبورميساخت تا روزها قبل از طلوع آفتاب به محلي بيرون از شهر قمبروند و وقتي هوا تاريك ميشد به خانه برگردند تا بتوانند درس ومباحثه داشته و در عين حال دست از لباسشان برندارند.
سوّمين واقعهاي كه نفوذ عميقي بر انديشه امام گذارد وضعاسفباري بود كه در اثر احتياط مفرط، عدم آگاهي به مسائل روز ورخنه افراد ناصالح در «بيت» بعضي از بزرگان حوزه حداقل در طولحيات سياسي امام تا آن روز بود. امام براي زنده نگاه داشتن خطمبارزه در حوزه پس از فوت «حاج شيخ عبدالكريم حائري» به فعاليتبراي طرح مرجعيّت آيهالله بروجردي پرداخت زيرا تصور مينمود كهتنها شخص صالحي است كه با توجه به سوابقش ميتوانست شاه را ازبسياري از خلافكاريها باز دارد. امّا متأسفانه آنطور كه امامميخواست نشد. بر اين اساس «امام» توجه خاصّي نسبت به نزديكانو بيت خويش داشتند و از حضور عناصر مشكوك در آن جلوگيريميكردند و از دخالت نزديكان خود در بسياري از مسائل كه شائبهتكرار مسائل بيوت گذشته را بنمايد جلوگيري مينمودند.
چهارمين رويداد، اصلاحگراني (رفرمگرائي) فعاليت آيتاللهكاشاني در دوران نهضت ملي شدن صنعت نفت و مبارزه با رژيم شاهبود كه براي امام درسي شد كه از اصلاح نظام موجود (رفرميستي)بپرهيزد و فعاليت خود را در چارچوب سياستهاي جاري زمان قرارندهد بلكه به فكر يك «انقلاب» يا نظام جديد انقلابي باشد كه يك فقيهدر رأس آن قرار گيرد.
با همه اين تفاصيل تبيين و انتشار نظرات سياسي «امام» حدود 20سال طول كشيد. البته قسمتهاي مختلف نظرات سياسي امام همگي،يكجا و با هم ظاهر نشدند بلكه قدم به قدم و به صورت بخشهاي مجزاصادر شدند كه مقتضيات زمان نيز در آنها تأثير به سزايي داشتبنابراين دادن شرح موجزي از انديشه سياسي «امام» به هيچ وجه سهل وساده نيست حتي تقليل آنها به جملاتي كه با هم مربوط و متناسب باشندغالباً كاري است دشوار.
در حوزهاي از افكار «امام» كه ما با آن سروكار داريم، يعني درقلمرو انديشه سياسي، مهمترين انديشههاي وي بر حول نظام«ولايتفقيه» متمركز شدهاند كه منظور از آن ولايتِ «متخصصّ فقه واحكام اسلامي» بر جامعه مسلمين است. در عباراتي كه بعدها نقلخواهد شد گاه از كلمه «حاكميت» به جاي «ولايت» استفاده شده استكه مفهوم مطلب را دقيقتر به ذهن دانشور علوم سياسي امروز متبادرميكند ولي با توجه به جايگاه خاص كلمه ولايت در فرهنگ سياسيشيعي چارهاي نيست جز اينكه بيشتر از همان اصطلاح ولايت استفادهشود و مفهوم مطلب را از مجموعه انديشههائي كه ابراز شده استاستنباط كنيم.
انديشه سياسي
اگر گروهي از انسانها سازمان مهمي را با ضوابطي معين براي خودبه وجود بياورند و مسئله امردهي و امربري هم ميان آنها وجود داشتهباشد امّا رابطه ميان آنها بر اساس نيرنگ و فريب و غايت كار آنها فسادباشد مسلّماً نه سردسته چنين گروهي را بايد حاكم و سياستمدار دانستو نه كارهائي كه انجام ميدهد را سياست. دليل سياستمدار و حاكمنبودن چنين فردي و سياست نبودن اين رابطه اينستكه «امام» ميان«سياست» و اينگونه رابطه منظم امردهي و امربري صرف، تفاوت قائلاست. او مانند همه دانشمندان علوم سياسي بر اين عقيده است كه تازماني كه قانون در جامعه وجود نداشته باشد جامعه دچار فساد خواهدشد، البته اين قوانين بايستي مطابق موازين «عدالت» باشد و اين مسئلهمسلّماً تحقق نخواهد يافت مگر آنكه «قوانين الهي» بر روابط اجتماعيمردم حاكم باشد زيرا قوانين الهي چون از اراده خداوند ناشي شدهاندعادلانهاند. امّا قوانين فينفسه و بدون واسطه و ابزار نميتوانند اقتدارداشته باشند چرا كه آدميان از زمان پيدايش جامعه و تشكيل اجتماعنتوانستهاند قوانين را در جامعه ميان خود رعايتكنند مگر آنكه تحتحاكميت حاكمي قرار گرفتهاند.
بنابراين مفروضات، كه از انديشه امام برگرفته شده وظيفه اينحاكم اجراي قوانين الهي است كه بايد بر روابط مردم حاكم باشد و براين اساس علم به قوانين براي زمامدار لازم است و او بايد افضليتعلمي هم داشته باشد كه نتيجه طبيعي همه اين مسائل اينستكه حاكم بابسياري از مردم تفاوت داشته باشد، هم در علم و دانائي و هم درتوانائي نسبت به اينكه تمايلات و خواستههاي خود را به قيد فرمانعقل درآورد. پس حاكم حقيقي در صورتي شايستگي حكمراني داردكه به قصد ارضاء خواهشهاي نفساني فرمان نراند بلكه به نيابت از جانبخداوند و به مقتضاي فرامين شرع و عدالت حكومت كند. بنابراين«امام» تفاوت قاطعي ميان سياستي كه اغلب بر جوامع حكومت ميكندو آن سياستي كه بايد حكومت كند قائل ميگردد. البته هر دو نوعسياست ممكن است از قدرت فائقه برخوردار باشند و بر سرنوشتآدميان بيشماري حاكميت داشته باشند ولي تنها چيزي «سياستحقيقي» است كه در راه عدالت و هدايت به كار گرفته شود.
اين يكي از نكات اصلي نظريه «امام» است كه «حضور خدا درصحنه سياست» را جدي ميگيرد و همين نكته است كه به طور قاطعوي را از انديشمندان سياسي غرب متمايز ميكند. بسياري ازنويسندگان معاصر غرب سياست را «قدرت»، «علم قدرت»، «توزيعقدرتمندانه ارزشها»، «راه كسب قدرت» و غيره دانستهاند. از نظرآنان دولت، تار و پود قوانين و نهادهاي سياسياش قدرت فائقه استو قوانين اخلاقيِ برتري وجود ندارد كه دولت و همه نهادهايش رابتواند مورد كنترل و انتقاد قرار دهد. امّا از نظر امام قدرت خداوند برفراز همه قدرتهاي زميني است و اقتدار فرد حاكم در تحليل غائي بهوسيله اين مرجع به صورت قدرتي مشروط و محدود درميآيد. پسهر استيلائي داراي «سياست» نيست زيرا اعمال زور در صورتيقانوني، مشروع و صحيح است كه طبق يك نظام اخلاقي معتبر، مستقلو مطلق يعني «قوانين الهي» كه ناشي از اراده خداوند است صورتپذيرد كه نهايتاً منجر به «هدايت جامعه» گردد.
بنابراين ميتوان سياست را از نظر امام با اين تعريف مطابق دانستكه «سياست عبارتست از اداره جامعههاي انساني و هدايت آن به سويتعالي»:
انسان يك بعد ندارد، جامعه يك بعد ندارد انسان فقط يك حيواننيست كه خوردن و خوراك همه شئون او باشد سياستهاي صحيحاگر هم باشد امت را در يك بعد هدايت ميكند و راه ميبرد وآنبعد حيواني است اين سياست يك جزء ناقص است از سياستيكه در اسلام براي انبياء و اولياء ثابت است. آنها ميخواهند ملت راهدايت كنند، راه ببرند در همه مصالحي كه براي انسان متصور استبراي جامعه متصور است.
پس توجه به اين نكته حائز اهميت است كه سياست هر چند مستلزمتدبير، تصميم و اعمال قدرت است ولي هر تدبير، تصميم و اعمالقدرتي را نبايد سياست دانست چنانكه همه انديشمندان مكتب سياسيهدايت همواره چنين ميانديشيدهاند. آنها سياست را همواره با هدايتملازمميدانستند و با آن تعريف ميكردند. حضرتعلي(ع) سياسترا ملازم با هدايت ميداند آنجا كه ميفرمايد: «بدان بدرستيكه بهترينبندگان خدا نزد خدا رهبر سياسي عادلي است كه هدايت شده وهدايتگر باشد». «امام» نيز همين برداشت از سياست را ارائه ميكندو ميگويد:
سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالحجامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيردو اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان است.
منشأ و غايت حكومت
1. عدالت
هنگامي كه امام خميني از بازگشت به اسلام صحبت ميكند طنينيك مكتب بشر دوستي كه اندك زماني بعد از انقلاب سراسر ايران رافراگرفت، از سخن او شنيده ميشود. وي مكرراً در قسمتهاي مختلفآثارش مثلاً در دروس ولايت فقيه و منشورهاي انقلاب اسلاميبرضد «قدرت مطلقه» و استبداد و در ستايش عدالت، بشريت، تقويو... سخن ميگويد. براي مثال ميگويد:
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمين و اخذ مالياتها وصرف صحيح آن و اجراي قانون جزا عادلانه رفتار نخواهدكرد.
يا در قسمت ديگر ميگويد:
پيغمبر اسلام تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهاي جهان لكنبا انگيزه بسط عدالت اجتماعي.
«خميني» پيوسته اين نظر را تكرار ميكند كه عدالت شرط اصليحصول به صلح، امنيت، رفاه استقلال و مساوات است. هدف قريب هرحكومتي چيزي جز اين مسائل نيست:
حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي، عدل اسلامي را مستقر كنيد. باعدل اسلامي همه و همه در آزادي، استقلال و رفاه خواهند بود.
مطمئناً طبيعت و ماهيت حكومت استبدادي عدالت را غيرممكنميسازد گو اينكه عدالت در حكومت جمهوريِ محض امكانپذيراست ولي امام چون در آن نوع حكومت معايبي ميبيند به جانبحكومت اسلامي (جمهوري اسلامي) متمايل ميشود. البته درصورتي كه شرايط لازم، وجود آن حكومت را ممكن سازد. امّامتأسفانه در همه حكومتها حكام و هيأت حاكمه راه عدالت را در پيشنميگيرند بلكه همواره در معرض فساد قرار دارند. بدين معني كهحكومت را يا به حكومت مطلقه تبديل ميكنند و يا آن را بازيچهدست عقول ناقص بشري قرار ميدهند. بنابراين بهترين راه براي حفظحكومت اسلامي و جلوگيري از انحراف آن به وسيله يك فرد يا يكگروه آنست كه نظام سياسي و قانون اساسي در آن طوري باشد كه بااستفاده از ارزشهاي عادلانه، اعتدال و موازنهاي ميان عناصر و قوايحكومت برقرار كند و هر يك از نهادها (قوا) بتوانند بر نهادهاي ديگرنظارت داشته باشند و متقابلاً از طرف همان نهادها تحت نظارت قرارگيرند و اين همان آئين معروف «امر و نهي» است كه حكومت را به«عدالت» نزديك ميسازد و امام خميني آن را به عنوان جوهر و اساسهر حكومتي مطرح ميكند:
هر فردي از افراد ملت حق دارد كه مستقيماً در برابر سايرينزمامدار مسلمين را استيضاح كند و از او انتقاد نمايد و او بايد جوابقانعكننده دهد و در غيراينصورت اگر به خلاف وظايف اسلاميخود عمل كرده باشد خود بخود از مقام زمامداري معزول است.
اين عبارت با وضوح كامل ماهيت خاص افكار «امام» را روشنميكند. در اينجا ما بيگمان با آرماني بزرگ روبرو هستيم آرماني كهخلقالساعه نيست بلكه در بطن تمامي فرهنگ و سنت ائمه مكتبسياسي هدايت پرورش يافته است. ولي شيوه بيان اين آرمان شيوهپرشور كسي نيست كه داراي افكار و تصورات خيالگرايانه باشد بلكهدر بيان آن مناسبت با اوضاع واقعي سياسي و اجتماعي و طبيعي و مليمعين در زماني معيّن يا به طور فردي يا مستقل از مجموعه پيچيدهانواع نهادها براي حصول به اين آرمان درنظر گرفته شده است. ما نهتنها بايد بپذيريم كه تحقّقِ آرمانِ آزاديِ سياسي منوط به حصولبرخي نهادهاي ويژه است بلكه بايد قبول كنيم كه خود اين نهادها هراندازه هم مطلوب باشند نميتوانند بر ملتي تحميل شوند. آنها فقطميتوانند از طبيعت و استعدادهاي يك ملت به وجود آيند و نشو و نماكنند. حكمت سياسي در برخورداري از دانش كافي درباره ماهيت آننهادها براي ياري رساندن به رشد آنها در پرتو «عدالت» است.
بنابراين يكي از نظرات بنياني «امام» اينستكه «عدالت» يكي ازفضيلتهاي بشري است با اين فرض كه قبول داريم فضيلت انسانيكيفيتي است واقعي كه وجودي حقيقي دارد. در آن صورت كشف آنقاعدتاً بايد مقدور و امكانپذير باشد. يعني بايد با تحقيق و دنبال كردنمطلب بالاخره از مفهوم و سرشت حقيقي فضيلت سر درآورد.
امام در بيان فضيلت بشر سه عنصر اساسي را نام برد: عقل، شرع وعدل. دارنده هر كدام از اين صفات، انساني خوب است و هركسهمه آن صفات را داشته باشد «انسان كامل» ناميده ميشود. امّا ما دراينجا بنا نداريم كه به تعريف و تبيين اين سه صفت بپردازيم بلكه فقطبه بررسي سومين صفت يعني عدل بايد اكتفا كنيم.
عدالت از نظر امام را بايد در حوزه عمل گستردهاش جستجو كنيم.زيرا عدالت حوزه عمل معيني كه منحصر و مخصوص به خودش باشدندارد. به عنوان مثال شجاعت و حكمت، «عدالت» است. «امام» ميگويد:
شجاعت كه يكي از اصول و اركان اخلاق حسنه و ملكه فاضله استعبارتست از حالت متوسطه و معتدله بين افراط كه از آن تعبيرميشود به تهور ـ و آن عبارتست از نترسيدن در مواردي كه ترسسزاوار است ـ و بين تفريط كه از آن تعبير ميشود به جبن ـ و آنعبارتست از ترسيدن در مواردي كه سزاوار ترس نيست ـ و حكمتكه يكي از اركان است، متوسط بين رذيله «سَفَه» كه از آن تعبير به«جربزه» شده است و آن عبارت از استعمال فكر است در غير موردو مواردي كه سزاوار نيست و بين رذيله «بَلَه» است ـ كه عبارتست ازتعطيل قوه فكريه در مواردي كه سزاوار است به كار اندازد و همينطور عفت و سخاوت كه وسط بين رذيله شره و خمود، اسراف وبخل است».