تحقیق جايگاه و موقعيت فلسفه اسلامي در دوران حاضر ( ورد)
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
جايگاه و موقعيت فلسفه اسلامي در دوران حاضر (1)
جايگاه و موقعيت فلسفه اسلامي در دوران حاضر ازجمله مسائل مورد توجه بسياري از علاقه مندان و همچنين منتقدان فلسفه اسلامي است. گروه دين و انديشه خبرگزاري"مهر" در اين زمينه باب گفت و گو با برخي محققان نامدار اين عرصه را گشوده است . دکتر منوچهر صانعي دره بيدي استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي ازجمله اين کسان است.
ازنظر شما معنا و مفهوم فلسفه اسلامي چيست؟
در فلسفه اسلامي تعليمات قرآني شان اساسي دارد که بايد آن را جدي گرفت . به بيان ديگر، باورهاي قرآن اسلامي از همان آغاز زيربناي اين فلسفه را تشکيل مي داده است
براي پاسخ گفتن به اين پرسش مثالي مي زنم ، در تاريخ رياضيات شما شاهد يک نوع رياضيات اسلامي هستيد . وقتي مي گويند رياضيات اسلامي، به اين معنا نيست که مثلا رياضيدان مسلمان گفته است دو به اضافه دو مي شود پنج . بنابراين دانش رياضي از نظر علمي ، اسلامي و غير اسلامي ندارد . علوم ديگر مانند فيزيک، شيمي، جامعه شناسي، و فلسفه هم به همين گونه هستند . يعني تا آنجا که به ذات فلسفه مربوط است ، فلسفه، اسلام
ي و غير اسلامي ندارد . فلسفه چنان که از لفظش هم برمي آيد يوناني است ، يعني در يونان شکل گرفته و از آنجا به ايران و سرزمين هاي اسلامي سرايت کرده است . هر چند که حدود دوازده تعريف رسمي از فلسفه وجود دارد ، و دکتر يحيي مهدوي آن را در کتاب فلسفه عمومي آورده است ، اما وجه مشترک تمامي اين تعاريف اين است که فلسفه عبارت است از برخورد عقلاني با امور ، يا توجيه عقلاني امور ، ويا به کار انداختن عقل براي درک و فهم پديده هاي پيرامون انسان . به بيان ديگر، فلسفه يک روش عقلاني براي تبيين پديده ها و امور پيرامون انسان است . فلسفه به اين معناي عام ، علوم مختلفي مانند رياضيات ، فيزيک، شيمي ، زيست شناسي و ... را نيز در بر مي گيرد . تاريخ نيز بر اين مدعا گواهي مي دهد ، چرا که بسياري از فيلسوفان در عين فيلسوف بودن ، رياضيدان ، فيزيکدان ، و زيست شناس هم بوده اند . بنا براين نبايد فريفته اين پسوند اسلامي بشويم و چنين بيند يشيم که تفکري با ماهيت فلسفه اسلامي وجود دارد . تفکر مربوط به انسان است ، و انسان هم بنا بر ماهيتش شرقي و غربي، اسلام
ي و غير اسلامي ندارد . ما زماني زرتشتي بوديم و اکنون دين اسلام را پذيرفته ايم ، ابتدا سني بوديم و سپس تشيع را به عنوان مذهب اختيار کرديم ؛ اين ها امور متغيري هستند که مدام دستخوش تغييرمي شوند بنابراين فلسفه اسلامي، به نظرمن ، يعني فلسفه اي که در عالم اسلام و توسط مسلمانان شکل گرفته است . البته در فلسفه اسلامي تعليمات قرآني شان اساسي دارد که بايد آن را جدي گرفت . به بيان ديگر، باورهاي قرآني اسلامي از همان آغاز زيربناي اين فلسفه را تشکيل مي داده است .
نکته اي که اين جا بايد به آن اشاره کنم اين است که وقتي فلسفه يوناني که در قرنهاي سوم و چهارم قبل از ميلاد توسط افلاطون و ارسطو تدوين شد در برخورد با مسيحيت ، توسط متکلمان مسيحي تغييرات عمده اي در آن به وجود آمد . يونانيان موحد نبودند و به خلقت ازعدم اعتقادي نداشتند، يونانيان معاد نداشتند و آن حلول نفسي را هم که افلاطون مي گويد ربطي به معاد ندارد . متکلمان مسيحي سعي کردند که تفکر يوناني را مسيحي کرده و آن را با اعتقادات مسيحي هماهنگ نمايند . به همين جهت بسياري از عناصر اصلي را متناسب با باورهاي مسيحي تغيير دادند . مثلا ارسطو را به عنوان موحد و حک
يم الهي معرفي کردند در حالي که ارسطو به خداي واحد معتقد نيست . در انديشه ارسطو خدا به عنوان محرک نا متحرک معرفي مي شود . ارسطو تعداد 56 محرک نا متحرک را در سيستم فلسفي خود مطرح مي کند . در واقع وقتي مسلمانان دست به ترجمه کتابهاي يوناني زدند ، با فلسفه يونان از طريق تفسيرهايي که متکلمان مسيحي نوشته بودند آشنا شدند . در اثر اختلاطي که ميان آثار يوناني و تفسير مسيحي به وجود آمده بود برخي از کتابها به نام ارسطو معروف شد که در واقع ازآن ارسطو نبود . به عنوان مثال مي توان ازکتاب اثولوجيا نام برد که بخشي از اثر فلوطين همراه با تفسير مسيحي از آن بود . از جمله اشتباهات فاحشي که در نتيجه اين اختلاط به وجود آمد ساختار فلسفي ابن سينا بود که افلاطوني بود در حالي که وي ، تا جايي که ما اطلاع داريم ، افلاطون را نمي شناخته است.
بنابراين شما قيد اسلامي را براي فلسفه ذاتي نمي دانيد ؟
بله، اين قيد را جغرافيايي مي دانم .