حقوقبشر و تنوع فرهنگي 5 ص doc
دسته بندي :
انسانی »
حقوق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 5 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
حقوقبشر و تنوع فرهنگي
نسبت ميان حقوقبشر و تنوع فرهنگي از مباحث مهم حوزه علوم انساني در محافل علمي و سياسي خصوصاً در دهههاي گذشته بوده است. در اين خصوص ديدگاههاي متنوعي ابراز شده كه ميتوان خلاصه آنها را به شرح زير برشمرد:
1- در ديدگاه اول كه عمدتاً از سوي كشورهاي غربي دنبال ميشود تأكيد بر اين است كه حقوقبشر جهانشمول است و گوناگونيهاي فرهنگي نميتوانند تأثيري بر هنجارهاي حقوقبشر داشته باشند. اين طيف اعلاميه جهاني حقوقبشر و ساير معاهدات موجود بينالمللي را مبنائي براي تعريف حقوقبشر جهانشمول تلقي ميكنند.
2- طيف دوم كه ميتوان از آنها تحت عنوان نسبيتگرايان ياد كرد معتقدند حقوقبشر نسبي است و هنجارهاي آن با توجه به ويژگيهاي فرهنگي، منطقهاي و جغرافيائي تعريف ميگردد. اين گروه معتقدند كه تعريفي جهانشمول از حقوقبشر وجود ندارد و هر كشور حق دارد با در نظر گرفتن ويژگيهاي فرهنگي خود تعريفي اختصاصي از موازين حقوقبشر ارائه داده و آن را مبناي عمل قرار دهد.
3- گروه سوم بر اين باورند كه حقوقبشر في نفسه جهانشمول است اما تعاريف موجود از هنجارهاي حقوقبشري ضرورتاً جهانشمول نيستند. سيستمهاي حقوقي مختلف تعاريفي از حقوقبشر ارائه ميدهند كه ممكن است متفاوت باشند اما گفتوگوهاي بين فرهنگي در زمينه حقوقبشر ميتواند به دركهاي مشترك در زمينه حقوقبشر جهانشمول كمك كند.
ديدگاههاي فوقالذكر باعث شكلگيري گروهبنديهائي در عرصه سياست بينالملل نيز شده است. به طوري كه تعدادي از كشورها (عمدتاً كشورهاي غربي) تلاش مضاعفي را در جهت ترويج تعريف غربي از حقوقبشر بر اساس اعلاميه جهاني حقوقبشر، ميثاقين حقوقمدني و سياسي و حقوقاقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و نيز ساير ابزارهاي بينالمللي از قبيل كنوانسيون منع شكنجه، كنوانسيون حقوق زنان و كنوانسيون حقوق كودك به عنوان موازيني جهان شمول در زمينه حقوق بشر انجام ميدهند.
2
در سوي ديگر طيفي از كشورها هستند كه با توسل به موضوع تنوع فرهنگي هيچ گونه معيار بينالمللي را براي حقوق بشر نميپذيرند و از اين طريق سعي ميكنند عملكردهاي عمدتاً ضعيف خود را تحت پوشش تعاريف ملي از حقوق بشر توجيه كنند.
آنچه كه بيشتر در صحنه بينالمللي ظهور داشته است تقابل فكري و سياسي اين دو طيف بوده است. متأسفانه غلبه اين نگرشها در حوزه مباحث فكري مربوط به حقوق بشر باعث شده تا ديدگاههاي علمي و غير سياسي مجال بروز كافي پيدا نكنند. اين امر باعث شده تا تصوير ارائه شده از نسبت ميان حقوق بشر و تنوع فرهنگي تك بعدي و نامتوازن جلوه كند. در اثر هژموني طرفداران طيف اول در عرصههاي رسانهاي و دانشگاهي اين گونه وانمود شده است كه هرگاه بحث از تنوع فرهنگي مطرح ميشود، هدف يافتن پوششي براي توجيه نقض حقوق بشر براي كشورهاي در حال توسعه است. اين ابهامات مفهومي باعث شده تا برخي محافل، تنوع فرهنگي را به عنوان گفتمان مجادله آميز «نسبيت فرهنگي در مقابل جهانشمولي» و حتي سفسطهاي براي فرسايش جهانشمولي حقوق بشر بپندارند.
اين وضعيت علاوه بر اينكه باعث شده كه رابطه ميان حقوق بشر و تنوع فرهنگي به خوبي تبيين نشود از سوي ديگر باعث تضعيف جايگاه حقوق فرهنگي در ادبيات بينالمللي و نيز در عرصه اجرا شده است. يكي از پيامدهاي اين ماجرا عدم تعريف و تدوين مقررات لازم براي شناسائي حقوق جمعي فرهنگي است. ميثاق بينالمللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه از اولين معاهدات بينالمللي در زمينه حقوق بشر است تنها به جنبههاي فردي حقوق فرهنگي پرداخته است و تصريحي در زمينه شناسائي ابعاد جمعي حقوق فرهنگي ندارد. مدافعان حقوق جمعي فرهنگي تنها به تفسير «حق تعيين سرنوشت» كه در منشور ملل متحد و نيز در ميثاقين حقوق بشر مورد تصريح قرار گرفته براي تبيين مباني حقوق «حق جمعي فرهنگي» استناد ميكنند. وضعيت فوقالذكر ضرورت تلاش براي تبيين صحيح رابطه حقوق بشر و تنوع فرهنگي و نيز شناسائي حقوق فرهنگي در ابعاد فردي و جمعي آن را اجتناب ناپذير ميكند. در راستاي اين ضرورت در عرصه سازمان ملل متحد جمهوري اسلامي ايران از سال 1999 ميلادي قطعنامهاي تحت عنوان «حقوق بشر و تنوع فرهنگي» طراحي و ارائه كرد كه پس از مباحث و مذاكرات صورت گرفته ميان نمايندگان كشورهاي مختلف در نشست مجمع عمومي سازمان ملل با اجماع به تصويب رسيد. در اين قطعنامه ايده تنوع فرهنگي به صورتي گسترده