تحقیق پيامدهاي جدايي (قابل ویرایش)
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
پيامدهاي جدايي
عواقب و پيامدهاي احتمالي طلاق يا تأثير آن در پديدههاي رواني و اجتماعي فرزندان طلاق را ميتوان چنين بر شمرد:
1 - بزهكاري كودكان و نوجوانان، ناسازگاريها و رفتارهاي ضد اجتماعي آنان.
2 - فحشا به ويژه در نتيجه فقر و ناآگاهي.
3 - اعتياد زنان، مردان و كودكان و استفاده از كودكان در توزیع موادمخدر و ديگر فعاليتهاي غيرمجاز.
4 - پرخاشگري و ناسازگاري كودكان، فرار از منزل و ولگردي آنان.
5 - افت تحصيلي، خودكشي زن يا شوهر و حتي كودكان.
6 - كاهش ميل به ازدواج در ديگر افراد خانواده به ويژه بچههای طلاق.
7 - اهمال و مسامحه والدين در تعليم و تربيت فرزندان، ايجاد آسيبهاي رواني و اجتماعي براي آنان.
8 _ فرزندان پسر طلاق در همانندسازي مردانه دچار اشكالات زيادي خواهند شد و در بسياري از موارد تمايلات هم جنس گرايانه از خود بروز ميدهند و اتكاي به نفس آنان نيز به شدت كم ميشود.
9 - فرزندان طلاق با گذشت 5 سال به هيچ وجه نميتوانند ثبات هيجاني و عاطفي خود را از دست دهند.
10 - بچههاي طلاق آينده خوبي را براي خود تصور نميكنند و اطمينان خود را به اركان زندگي از دست ميدهند و از آنجا كه بيتوجهي خانواده را به مسائل و نيازهاي خود لمس ميكنند، در آينده نسبت به افراد پيرامون خود و در مقياس بالاتر، اجتماع، به نوعي بياعتنايي و بيتوجهي كشيده ميشوند.
فرزندان طلاق
طلاق و فروپاشي خانواده ضمن بر هم زدن تعادل رواني - عاطفي افراد خانواده موجب بروز آسيبهاي اجتماعي ميشود. طلاق به هر دليلي درست يا نادرست پيامدهايي براي فرد و جامعه دارد.تحقيقات نشان ميدهد، كه اثرات طلاق بستگي به سن كودك هنگام طلاق دارد. همچنين اثر طلاق بر كودك به جنسيت، شخصيت، ميزان ناسازگاري و درگيري والدين و حمايت خانواده و دوستان كودك بستگي دارد.
جدايي پدر و مادر يك اثر آني و زودگذر نيست؛ بلكه در تمامي مراحل زندگي فرزندان اثرات منفي و زيانباري را بر جاي خواهد گذاشت. پراكنده شدن اعضاي خانواده و محروميت فرزندان از سرپرستي مشترك والدين، پس از فروپاشي و از هم گسيختگي خانواده آنان را از داشتن مواهب و مزاياي زندگي خانوادگي محروم ميكند و هويت فردي و خانوادگي فرزندان طلاق را مختل ميكند
.
آسيبشناسان اجتماعي براين باورند كه پس از جدايي والدين، مسائل روحي و رواني بسياري براي فرزندان ايجاد ميشود. از جمله: بدبيني به جنس والد ديگر و بيخبر ماندن از روحيات و ساختار وجودي او كه آسيبهاي آن بعدها در ازدواج چنين فرزنداني آشكار ميشود. مشكلات رواني و جسماني، تربيتي، احساس گناه و سردرگمي، اختلال در هويت و احتمال گرايش به بزهكاري را ميتوان از جمله آثار مخرب وزيانبار معنوي و مادي طلاق روي فرزندان برشمرد.
فرزنداني كه براثر طلاق والدين، حاميان اصلي خود را از دست ميدهند، بيش از ديگران در خطرند و به راحتي فريب ظاهر آراسته و سخنان فريبنده افراد را ميخورند. طبق تحقيقات انجام شده، 70درصد افرادي كه دچار آسيبهاي اجتماعي ميشوند فرزندان طلاق هستند. از اينرو توجه به مقوله پيشگيري از طلاق اهميت خاصي دارد.
در كنار مسايل مبتلا به نهاد خانواده در شرايط فعلي از جمله افزايش سن ازدواج و عدم تمايل بهازدواج كه نوعي تهديد عليه كيان خانواده ميباشد، طلاق نيز از جمله آسيبهاي اجتماعي است كه در اغلب جوامع رو به رشد قابل مشاهده است.
از هم پاشيدگي خانوادهها، بجا ماندن فرزندان اين خانوادهها يا همان "فرزندان طلاق" كه آنان نيز دچار مشكلات و كاستيهايي مختص بخود ميشوند و نيز كمرنگ شدن محبت و عاطفه در ميان اعضاي خانواده و افزايش بزه در نوجوانان و جوانان از جمله مسايلي است كه در قرن اخير گريبانگير بسياري از جوامع انساني شده است.
به عقيده كارشناسنان پديده طلاق وضعيتي در نقطه مقابل پديده ازدواج است به شكلي كه آثار مخرب و ويرانگر آن حتي در روند و پروسه ازدواج و نرخ جمعيتي در جامعه نيز تاثير گذار است.
در همين رابطه به نظر آنان از عوامل مهم در كاهش ميل ازدواج و تشكيل خانواده در جوانان ، افزايش آمار طلاق و از هم پاشيدگي كانون گرم و صميمي خانواده در يك جامعه ميباشد.
در نظر صاحبنظران طلاق يك پديده چند بعدي است كه مهمترين عامل وقوع آن عدم تفاهم بين زوجين است.
به عقيده آنان سه تا پنج سال اول زندگي مشترك زوجهاي جوان ،مقطعي حساس براي شكلگيري يك خانواده است ،بنابراين داشتن برنامههاي فرهنگي و آگاهي بخش براي جلوگيري از افزايش ميزان طلاق در جامعه بسيار موثر و حياتي است.
در شش ماه نخست امسال ۴۹هزار و ۵۲۵مورد طلاق در نقاط مختلف روستايي و شهري درسطح كشور ثبت شده كه نسبت به مدت مشابه پارسال پنج درصد رشد داشته است.
اين در حالي است كه در ثبت واقعه ازدواج هشت درصد رشد ثبت شده است كه اين تفاوت سه درصدي نرخ رشد ازدواج با طلاق در جامعه از نظر كارشناسان نامطلوب است زيرا جامعهاي از نظر آمار ازدواج و طلاق مطلوب به نظر ميرسد كه بين نرخ رشد ازدواج و طلاق در آن تفاوت زيادي وجود داشته باشد.
كارشناسان معتقدند: افزايش آمار طلاق در جوامع در حال توسعه از جمله آسيبهايي است كه بروز آن طبيعي است اما افزايش بيرويه آن ميتواند بسيار خطرناك و در جهت تضعيف كامل بنيانهاي خانواده پيش برود.
پرسش اساسي كه در اين گزارش به صورت مبسوط به آن پرداخته ميشود اين است كه چرا خانوادهاي در آغاز با نهايت عشق ، محبت ، احساس الفت و يكي بودن آغاز ميگردد و تنها با گذشت دورهاي كوتاه و شايد طولاني با نهايت خشم، نفرت ، بيزاري و بياعتمادي پايان مييابد.
متاسفانه انسجام و همبستگي خانوادههاي قديم كه نمونههايي از آن هنوز قابل مشاهده است در زندگي زوجهاي جوان به سختي يافت ميشود و يا اصلا وجود ندارد.
اغلب كارشناسان و صاحبنظران اجتماعي بر اين باورند كه عواملي مانند فشارهاي اقتصادي و بالا رفتن هزينههاي زندگي ، فشارهاي رواني، عدم داشتن تفاهم، اعتياد، بالا رفتن توقعات زوجين ، ازدواج بخاطر ظواهر، در مواردي عدم تناسب تحصيلات زوجه با زوج و ديگر عوامل در بروز اين پديده رو به افزايش نقش دارند.
طلاق و بزهكاري
در مورد ارتباط بين طلاق و بزهكاري در فصلنامه نداي اصلاح تأكيد شده است كه طلاق يكي از عوامل بزهكاري در كودكان است ( طلاق به معناي حقوقي ، يعني جدايي قانوني يك زوج ) . طلاق را بايد در بعد وسيع تري ديد كه ممكن است چند حالت داشته باشد و نهايتاً قطع
رابطه ي زوجيت است كه بعضاً در يك زندگي پرتشنج ، جدايي والدين مي تواند در محيطي كه هنوز از هم جدا نشده اند ، صورت بگيرد . اختلافات خانوادگي ، دعوا ها ، برخورد ها و توهين ها ، محيطي ناامن براي طفل به وجود مي آورد . محيطي كه طفل را وادار مي كند از خانه فرار كند و به جايي پناه ببرد . كجا ؟ برايش مهم نيست . دنبال يك مسكن مي گردد . يك محل ، يك مأمن و از آن جا كه اين طفل با توجه به شرايط زندگي و خانوادگي آن زمينه هاي مثبت را كم تر داشته ، مسلماً به سمت بزهكاري كشيده مي شود . بنابراين ما غير از طلاق مي توانيم جدايي اخلاقي و عدم تفاهم والدين را هم نوعي جدايي تلقي كنيم . بعضي والدين وجود دارند كه با هم زندگي مي كنند ، اما عملاً از هم جدا هستند .
مساواتي آذر هم به ارتباط بين طلاق و قرباني شدن كودكان چنين اشاره مي كند كه به نظر جامعه شناسان طلاق به
مثابه ي يك بمب اتمي است . وقتي ما از جنگ جهاني كه از حادثه هاي مهم و تلخ تاريخ اجتماعي به شمار مي رود صحبت مي كنيم ، از تبعيد ها و از دست دادن والدين حرف مي زنيم و از ميدان مبارزه و مقاصد طرفين جنگ سخن به ميان مي آوريم ، در واقع مي گوييم كه اين تنها مرد ها نيستند كه در جنگ كشته مي شوند يا تبعيد مي گردند ، بلكه زنان و نوعروسان و كودكان تازه به دنيا آمده هم نابود
مي شوند يا گرفتار مي گردند
بازنگري تأثيرات طلاق بر فرزندان
طلاق يا يك زندگي پر تنش؟
مترجم: مونا مشهدي رجبي
حتما بارها شنيدهايد كه جدايي والدين زندگي فرزندان را تباه ميكند و عامل اصلي تمامي مشكلات روحي و رواني و رفتاري فرزندان به شمار ميآيد. تحقيقات بسيار زيادي در مورد تأثير جدايي والدين بر زندگي فرزندان انجام شده است كه اغلب آنها بدون بررسي علل مشكلات رفتاري يا ذهني كودكان طلاق، با نگاهي سطحي و ساده، جدايي والدين را عامل تمامي اختلالات رفتاري ذكر كردهاند و با توجه به اين فرضيه اشتباه، مانع جدايي بسياري از زوجها شدهاند. ولي آيا زندگي كردن كودك در يك خانه پرتشنج كه افراد آن رابطه سرد و بيروحي با يكديگر دارند آسيب كمتري به روح و روان او وارد ميآورد؟
سارا مك لين، پژوهشگر آمريكايي در اين مورد ميگويد: علت مشكلات روحي فرزندان طلاق، جدايي والدين يا زندگي كردن آنها با يكي از والدين نيست، بلكه تشنجها و درگيريهاي خانوادگي و اختلافات والدين پيش از جدا شدن، باعث بر هم خوردن آرامش ذهني آنها ميشود و به دنبال خود معضلات رفتاري را به همراه ميآورد. وي معتقد است جدايي به تنهايي آسيبي به هيچ يك از افراد خانواده وارد نميكند بلكه مشكلات پيش از آن و عواملي كه موجب رسيدن خانواده به نقطه پايان ميشود، موجب ايجاد مشكل در روح و روان كودك و حتي والدين خواهد شد.
جوزف هوپر، پژوهشگر مسائل خانواده ميگويد: زماني بقاي يك زندگي خانوادگي براي كودك مفيد است كه درگيريها و مشكلات اعتقادي و سليقهاي والدين محسوس نباشد، زيرا در غير اين صورت دوام يك زندگي نه تنها به سود كودك نيست بلكه باعث تشديد تشويشهاي ذهني و مشكلات روحي او ميشود.
پل آماتو، استاد جامعهشناسي در دانشگاه نبراسكا و آلنبوث، استاد دانشگاه پنسيلوانيا تحقيق همه جانبهاي انجام داده و اعلام كردند واقعيت اين است كه بسياري از خانوادهها بدون اينكه درگيريهاي شديد يا اختلافات عميق داشته باشند از هم پاشيده ميشوند. آمار نشان ميدهد هفتاد درصد از كل طلاقهاي صورت گرفته در ايالت متحده آمريكا مربوط به زوجهايي بوده كه با يك دوره مشاوره كوتاه و حتي با تفكر و همدلي بيشتر، قادر به ادامه زندگي بودهاند و بدون ترديد اين شرايط براي فرزندان مناسبتر است.
آنها پيشنهاد ميكنند والديني كه مشكلات جدي با يكديگر ندارند سريع تصميم به جدايي نگيرند زيرا نميتوان از اثرات منفي اين پديده اجتماعي بر فرزندان غفلت كرد. بهتر است زوجها تا زماني كه فرزندانشان دوران بلوغ را پشت سر ميگذارند كانون خانواده خود را حفظ كنند و در صورت باقي ماندن مشكل، پس از سپري شدن دوران بحراني فرزندانشان تصميم به جدايي بگيرند. البته اين مسأله تنها شامل خانوادههايي ميشود كه مشكلات و درگيريهاي آنها اندك است، زيرا زندگي كردن كودك در يك خانه پر تشنج و پردرگيري، نه تنها تأثيري مثبت بر ذهن و رفتار او ندارد بلكه آسيبهاي بسيار جدي به روح و روان وي وارد ميكند.
مگي گالاگر در كتاب "يك جدايي مسالمتآميز" آورده است: معمولاً طلاق به عنوان راه حلي براي پايان بخشيدن به درگيريها و تنشها پيشنهاد ميشود اما آيا واقعا طلاق موجب خاتمه يافتن درگيري بين زوجين ميشود؟ آمارها نشان ميدهد تنها 12 درصد از زوجها پس از طلاق رابطهاي مسالمتآميز و بدون درگيري با يكديگر دارند و ميتوانند براي تأمين خواسته فرزندشان يا ايجاد آرامش براي وي رابطهاي نسبتاً آرام و دوستانه داشته باشند، اما 50 درصد از زوجها پس از طلاق با يكديگر رفتاري تندتر دارند و مشاجرات و درگيريهاي آنها با شدت بيشتر و اغلب در حضور فرزندان صورت ميگيرد. اين روابط با گذشت مدت زماني حدود 5 سال از تاريخ طلاق به يك كينه و دشمني ديرينه بدل ميشود و كودكان را وارد يك ميدان جنگ ميكند. پس در واقع، راه حل در جدايي نيست، در تغيير شرايط است، زيرا تا پيش از آن زوجها در يك محيط و زير يك سقف بودند و حالا اغلب مشاجرات به صورت تلفني يا از طريق رابط و واسطه انجام ميشود. حال اين سؤال پيش ميآيد كه آيا طلاق باعث كاهش درگيريها و تنشها در خانواده ميشود و آرامش را به كودكان آن خانوادهها باز ميگرداند؟