تحقیق بررسی رابطه بین كمالگرايي والدين با عزت نفس، جرأتورزي و خودكارآمدي فرزندان 125 ص
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 103 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
فصل اول
كليات پژوهش
3
مقدمه:
بيترديد كمال گرايي1. Prfectionism
يكي از ويژگيهاي شخصيتي ميباشد كه ميتواند هم سازنده، مفيد و مثبت باشد و هم نوروتيك و كژ كنش. نيروي انگيزشي هر فرد به سوي رشد و خود شكوفايي است. همه افراد نياز دارند كه تواناييهاي بالقوه خود را تا بالاترين اندازه ممكن شكوفا كنند و به رشدي فراتر از رشد كنوني خود دست يابند. گرايش طبيعي افراد حركت از مسير تحقق تواناييهاي بالقوه خودش است، هرچند ممكن است در اين راه با برخي موانع محيطي و اجتماعي رو به رو شوند. البته رسيدن به كمال و شكوفا ساختن استعدادها و تواناييهاي نهفته و بالقوه فرد به خودي خود بسيار ارزشمند است و در اين وادي كمالگرايي امري مثبت و پسنديده است ولي آنچه كه به آن اشاره شده است جنبه افراطي يا منفي كمالگرايي است.
كلي اينك2. Kleinke C.L
(1998) كمالگرايي را اعتقاد فرد به كامل بودن و احساس اضطراب و فشار رواني بالا و ترس از اين كه نتواند مطابق انتظارات خود زندگي كند، تعريف ميكند.
طبق نظريت (1984) كمالگرايي يك پديده ناتوان كننده شايع است و كمالگرايان به حالات عاطفي منفي مثل احساس گناه، احساس شكست، عزتنفس پايين و مسامحهكاري حساس هستند.
اغلب نظريهها بر اين باورند كه عزتنفس1. Self- esteem
ويژگي ديرپاي شخصيت است و به برخي سطوح كلي و فرضي خود ارزيابي و حرمت نفس اشاره دارد. به بيان ديگر دركي است كه فرد از خود دارد، ولي اين درك باداوريهاي ارزشي همراه است و در برگيرندهي ميزاني از حرمت نفس و خويشتنپذيري ميباشد (اسلامي نسب، 1373). برخي از محققين رابطه عزتنفس و خويشتن را ناشي از مقايسههاي اجتماعي ميدانند، بدين معنا كه جنبههايي از خويشتن از راه مقايسه خود با اشخاص مهم ديگر براي شخص شكل ميگيرد. به اعتقاد اين پژوهشگران، خودآرماني كه رابطه نزديكي با كمال
3
گرايي دارد ميتواند نتيجه مقايسه اجتماعي با افراد باشد. اين مفهوم با كمالگرايي ديگر مدار در نظريه هيويت2. Hewitt, P.L
و همكاران (1991) همپوشاني دارد. ميسيلدين3. Missildine, W.H
(1963) نيز مشاهده كرد كه عزتنفس پايين و ناخشنودي از خود از عناصر كليدي كمالگرايي هستند.
در چند دهه اخير توجه زيادي به مبحث جرأتورزي1. Assertiveness
شده است كه خود نشانگر اهميت اين جنبه تعامل اجتماعي است. به عقيده ريس و گراهام2. Rees,S& Graham, R.S
(1991) جرأتورزي يعني توانايي ابراز خويشتن به گونه صريح، مستقيم و مناسب، ارج نهادن به احساس و فكر خود و شناخت نقاط قوت و ضعف خويشتن. در واقع جرأتورزي به معني احترام گذاشتن به خود و ديگران است. يكي از صفاتي كه فرد را مستعد و آماده فشار رواني ميكند سطح پايين جرأتورزي است، يعني فرد در اظهار باورهاي شخصي، نگرشها و احساسات دچار مشكل است و نميتواند در برابر چشمداشتهاي بيش از حد ديگران واكنش نشان دهد. سطح پايين جرأتورزي اغلب با گرايش شديد كمالگرايانه همراه است، يعني فرد هر چيزي را «درست و كامل» ميخواهد، چنين شخصي ميخواهد همه چيز را در كنترل داشته باشد و كارهايش مورد پسند همه قرار گيرد و همين موضوع ميتواند به سطوح بالايي از ناكامي و فشار رواني بينجامد (هرمزينژاد، 1380)
خودكارآمدي3. Self- efficacy 4. Bandura,A
يك سازه محوري در نظريه شناختي- اجتماعي آلبرت بندورا
است. منظور از خودكارآمدي، باورهاي شخص درباره قابليتهايش براي سازماندهي و اجراء دورههاي عمل مورد نياز براي مديريت و موقعيتهايي كه در آينده پيش خواهد آمد، ميباشد (بندورا، 1995). كمالگرايي به عنوان يك سازه شخصيتي با خودكارآمدي نيز همبستگي دارد. پژوهشها حاكي از اين است كه گرايش شديد كمالگرايانه با سطوح پايين خودكارآمدي در ارتباط است (هيويت و فلت1. Hewitt, P.L & Flett, G.L
، 1991)
4
دگرگونيهاي سريع و پيچيده جوامع انساني به مرور زمان بر شيوههاي فرزند پروري انسانها اثري اساسي بر جاي گذاشته است و خانوادهها اكنون تلاش ميكنند فرزند خود را از همان اوان كودكي براي بردن گوي سبقت از همسالانشان آماده كنند. اين شيوه تربيتي سبب شده است كه فرزندان زماني خود را با ارزش بدانند كه مورد تأييد والدين خود قرار بگيرند و چون تأييد والدين و ديگران نقش اساسي در ساختار شخصيتي افراد دارد ميكوشند تلاش خود را دوچندان كنند تا به انتظارات آنان پاسخ مثبت دهند. گاهي اوقات همين حساسيت و توجه بيش از حد والدين و توقعات بيش از اندازه آنها ميتواند بر برخي عوامل شخصيتي و روان شناختي فرزندانشان اثر بگذارد.
والدين كمالگرا نه تنها به تحقير موفقيتهاي خود ميپردازند بلكه پذيرفتن و پاداش دادن به تلاشهاي كودكان را نيز دشوار ميپندارند. آنها به جاي تأييد رفتار كودكانشان پيوسته آنها را به انجام كارهاي بهتر وا ميدارند و به آنها هشدار ميدهند. اين كودكان هيچگاه احساس خرسندي نميكنند زيرا رفتار آنها به اندازه كافي خوب نيست تا نظر والدين را جلب كند بنابراين اين كودكان مانند والدينشان موفقيتهاي خود را كوچك ميشمارند و احساس ميكنند هيچ گاه چشم داشتهاي والدينشان را برآورده نخواهند ساخت (ميسيل دين، 1963).
بنابراين با توجه به آنچه كه گفته شد در اين پژوهش به بررسي رابطه كمالگرايي والدين با عزتنفس، جرأتورزي و خودكارآمدي فرزندانشان پرداخته شده است. فصول مختلف اين گزارش، ضمن طرح گستره نظري و ارائه پژوهشهاي قبلي، شكلگيري مسأله، فرضيهها و روشهاي آزمون را مشخص كرده و نتايج حاصل از دادههاي جمعآوري شده را توصيف و تجزيه و تحليل ميكند.